گل همیشه بهارم

   خوشگل من شما تو این ماه خیلی شیطون شدی اصلا نمی تونم کنترلت کنم حالااااااااا چیکار کنم   اولین روز این ماه تولد دوستت حدیث جووون دعوت بود دخملم اینم عکسای قشنگت سومین روزشم با دوستت زها رفتیم پارک اینم عکسش         ...

   کوچولوتر که بودی عزیزم راحت می خوابیدی ولی الان خیلی تو خواب تکون میخوری، صبحها که بیدار می شم می بینم رفتی اون سر دیگه تخت الههههی مامان قربونت بشه چه خوشگل خوابیدی عزیزدلم ...

تو این ماه دیگه راحت چهاردست و پایی میکنی ، ده روز که از این ماه گذشت دست زدنو یاد گرفتی عجیجم بهار مامان تو هفت ماه و نیمگی از مبل میگیره و خودش بلند میشه!تو عاشق آشپزخونه ای، تا ازت غافل میشم چاردست و پایی میکنی سریع میای تو آشپزخونه و فضولی میکنی                                                     ...

شش ماهه که شدی خودت می تونستی چهاردست و پایی کنی   ولی عقب عقب میرفتی و می افتادی زیر مبل و میز عژیژم! درست تو شش ماه و نیمگی پاهاتو تونستی جلو بذاری ولی دستاتو نه، تو این ماه بابا و دَدَ.... رو راحت صدا میکردی ولی اسم مامانی قشنگتو هنوز یاد نگرفتی گلم           ...

دخمل قشنگم پنج ماهگی شما همزمان شده بود با ماه رمضون، آخر این ماه ینی دقیقا عیدفطر با خاله ها و دایی ها رفتیم اُرتُکند که خیییییلی خوش گذشت اینم عکسش ...

عزیزم شما تو این ماه بدون کمک از دو طرف غلت میزدی و دقیقا چهار ماه و نیمت بود که کچلت کردیم و تبدیل به پسر شدی  !!!! عکسای بهار تو باغ عمو جون آخرین عکسای بهارجون قبل از کچل کردن بهارجونم عژیژم چرا ترسیدی فدات شم بابایی فقط میخواد موهاتو کوتاه کنه دخملم ببین چقققد بانمک شدی جوجه من         ...

از سه ماهگی به بعد خوابت خوب شد و خیلی بامزه بودی چون خنده رو تازه یاد گرفته بودی همش میخندیدی عزیزدلم         ...

عید نوروز شما تقریبا 40روزه بودی و از یک ماهگی تا آخر دو ماهگی شبها ساعت 3 شب میخوابیدی، ما دو تا باهم تلویزیون تماشا میکردیم و بابایی میخوابید(چاقالووووو) عکسای عید نوروز دخملم با سبحان پسر عمه جونش   دو ماهت که شد اولین واکسنتو زدیم اما تو اصلا اذیت نکردی و دختر خوبی بودی ، همون شب با مامانی و پدرجون رفتیم سینما ، شما از اول تا آخر فیلم خواب بودی نفس من اینم عکس قشنگت با باباجون وقتی دو ماهت کامل شد   چقد بزرگ شدی عزیزم       ...

دختر قشنگم شما ساعت 17:15 بعدازظهر به دنیا اومدی ولی من اولین بار صورت زیباتوساعت 19 دیدم و از خوشحالی اشک تو چشمام حلقه زد. اولین باری که دیدیمت این شکلی بودی جوجه کوچولوی من بهارجونم وقتی شما هنوز این تو بودی من و مامانی رفتیم بازار واست کلی وسایل خوشگل خریدیم اینم عکساش عزیزدلم چون اتاقت کوچیک بود دختر گلم مجبور شدیم نصف وسایلتو تو پذیرایی بچینیم امیدوارم خوشت بیاد عزیزم         بقیه عکس ها در ادامه مطلب اینم داخل کمد ها و کشوهات گلم ...